سه ماهه دوم بارداری(شهریور مهر آبان)1392
کوچولوی نازنینم، پسرم، تاج سرم ، امروز مامانی(دایی سعید تایپ میکنه ) می خواد سرگذشت سه ماهه ی دوم رو بنویسه. تازه از ویار شدید تموم شده بودم و خوشحال و شاد بودم و سعی در تمام کردن پایان نامه و ارائه ی آن تا آخر شهریور ماه 92 بودم بابایی هم دستش درد نکنه که خیلی زحمت کشید برای این که من دیگه پله های دانشگاه رو بالا و پایین نرم تا کوچولو پسرمون اذیت نشه بعد تلاش بسیار رفت آمد های بابایی ، مدیر گروه و استاد راهنمایی مامانی گفته بودند : بهتره ترم بعدی بمونیدچون زمان ارائه کم بود و وقت تنگ بود ; ولی خوب باز هم با تلاش بابایی و مامانی پایان نامه تقریبا کامل شده و فقط نظر استاد راهنما وتاییدش برای ارائه مونده اونم ان...
نویسنده :
مامانی
21:56