، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

امید زندگیم

سه ماهه دوم بارداری(شهریور مهر آبان)1392

کوچولوی نازنینم، پسرم، تاج سرم ، امروز مامانی(دایی سعید تایپ میکنه )  می خواد سرگذشت سه ماهه ی دوم رو بنویسه. تازه از ویار شدید تموم شده بودم و خوشحال و شاد بودم و سعی در تمام کردن پایان نامه و ارائه ی آن تا آخر شهریور ماه 92 بودم بابایی هم دستش درد نکنه که خیلی زحمت کشید برای این که من دیگه پله های دانشگاه رو بالا و پایین نرم تا کوچولو پسرمون اذیت نشه بعد تلاش بسیار رفت آمد های بابایی ، مدیر گروه و استاد راهنمایی مامانی گفته بودند : بهتره ترم بعدی بمونیدچون زمان ارائه  کم بود و وقت تنگ بود ; ولی خوب باز هم با تلاش بابایی و مامانی پایان نامه تقریبا کامل شده و فقط نظر استاد راهنما وتاییدش برای ارائه مونده اونم ان...
25 آذر 1392

دوران انتظار:سه ماهه اول بارداری (خرداد تیر مرداد )1392

 خدا شکرت, من21خرداد شب تولد امام حسین متوجه شدم که کوچولو وامیدزندگیمون تو راهه  واااای چه ذوقی کرده بودم باورم نمی شد، 3تا بی بی چک گذاشتم و دیگه تقریبا مطمن شدم روز اول به بابایی زنگ زدم باورش نمی شد، روز بعدش خط پر رنگ تر شده بود کلی خوشحال شدیم فرداش رفتیم آزمایش دیدیم جوابش مثبت بود بعدرفتیم غذا خوری حاج علی کلی خوش گذروندیم اونشب رو. بابایی هم  برا کوچولومون لباس و کفش کوچولو خرید آخه خوشحال بود ازهمون روزا تصمیم به استراحت کردم تا نی نی کوچولومون جاش راحت باشه و خدا هم برامون حفظش کنه آخه من یه تجربه بد در سال 90 داشتم ولی الان با توکل به خدا و امید به صاحب ماه شعبان منتظر نی نی مون هستیم 2تیر یه روزمو...
25 آذر 1392
1